با سلام مطلبی را که دوست خوبم آقای مهندس آزرمگین برای من ارسال کرده اند را با شما در میان میگذارم امیدوارم برای همه مفید واقع شود.
 
مزیت رقابتی، تمایز در ویژگیهای محصول، خدمات، رفتار و روش فعالیت هر شرکت نسبت به رقبای آن است. بدین معنی که ارزش ارائه شده به مشتری در مقابل رقبا، متفاوت است. چه کسی این تمایز را رقم می زند؟ اگر مزیت رقابتی بخواهد تداوم داشته باشد، ماشین، محصول و روش نیست بلکه خالق آن است.

جک ولش می‌گوید:
"جنرال الکتریک فهمیده است که مزیت رقابتی چیست! مزیت رقابتی توسعه نیروی انسانی است. و در پایان، کارکنان عالی، رخدادهای عالی را رقم می زنند
درگیر نمودن ایشان جواب سوال است. هر کسی در جنرال الکتریک در هر سطحی از سازمان، دارای شانس بود. آنها شانس رسیدن به آرزوهایشان را داشتند.
ما اعتقاد نداریم که مزیت رقابتی موتور، پلاستیک و ... می باشد به نظر ما مزیت رقابتی آدم ها هستند." 

در یک کتاب تاریخی می خواندم که پیکی از خوارزمشاه به حسن صباح رسید و اعلام جنگ نمود. حسن صباح پیک را به بالای برج برد و در حضور وی از نگهبان خواست تا خود را به پایین بیاندازد. بدون درنگ، نگهبان اطاعت کرد. حسن صباح رو به پیک کرد و به خوارزمشاه پیام داد که من 3000 نفر از این نیروها دارم اگر تو فقط 2 نفر داشتی به جنگ ما بیا! خوارزمشاه از جنگ با وی صرفنظر کرد.
 
خانم ژوان ماگرتا در کتاب Understading Micheal Porter می گوید، پورتر در نظریه "نیروهای رقابتیتشویق به رقابت نکرده است. بلکه با آنالیز نیروهای رقابتی، از سازمان ها می خواهد تا در ارزش ارائه شده به مشتریان، تمایز ایجاد نمایند و به صورت مداوم به تمایز دادن ادامه دهند. جنگ بر سر بهترین بودن، هزینه داشته و منجر به نابودی خواهد شد. تلاش سازمان برای متمایز بودن باید صرف شود.
 
مزیت رقابتی شرکت نباید به راحتی قابل کپی برداری باشد و رقبا بتوانند به راحتی به آن دست پیدا کنند.نیروی انسانی پاک ‌باخته (به تعبیر آقای وهوشی در سمینار شکست) قابل کپی برداری نیست. نیروی انسانی عالی (به تعبیر جک ولش)چیزهای عالی را به وجود می آورد. جک ولش می گویدمن آدم‌هایی را می خواهم که رویاپردازی می کنند و عرق می ریزند. ما برای ایشان بهترین فرصت‌ها را داریم. و این شایسته سالاری است. این کمونیسم نیست، بلکه همه به صورت شفاف(Transparent) یکدیگر را می بینند."
 
کارلوس بریتو مدیرعامل شرکت بادوایزر در جمع دانشجویان استنفورد می گوید"اول اینکه شرکت های عالی فقط با کارکنان عالی می توانند تشکیل شوند. دوم اینکه کارکنان عالی بیشتر کارکنان عالی را جذب می کنند و عکسش خیلی ناراحت کننده است چون انسان‌های میانه حال انسانهای میانه حال را جذب می کنند. انسانهای میانه حال دوست دارند با هم کار کنند. زیرا هیچ کس دیگری را به چالش نمی کشداهداف ایشان برای به دست آوردن خیلی ساده اند. همه چیز سرگرمی است. همیشه فیدبک ها نشون می ده که شما آدم خیلی عالی هستی، اینقدر عالی که حتما مدیرعامل بعدی تو هستی!"
کارلوس ادامه می دهد که "آدم های عالی برعکس هستند. آنها دوست دارند همدیگر را به چالش بکشند. آنها چالش کشیدن را شخصی نمی کنند. چون آنها می دانند همه این به چالش کشیدن ها به خاطر کسب و کار سازمان است. با به چالش کشیدن یکدیگر، آنها هدف را بالاتر می برند و سخت تر می کنند. همدیگر را مجبور به یاد گرفتن و رشد بیشتر می کنند. زیرا دیگری به ایشان فشار می آورد. برای همین بهتر است آدمی را استخدام کنی که از تو بهتر است. به خاطر اینکه او شما را برای بهتر بودن مجبور می کند.
عالی چیست؟ من آدم هایی را استخدام می کنم که با آموزش مناسب و با توسعه خود بتوانند در طول سال ها بهتر باشند از آن چیزی که امروز هستند. این مفهومِ عالی است."

این آدم‌ها هستند که کارهای بزرگ را در مواقع مهم به ثمر نشانده اند. برای همین مراسم تقدیر از بزرگان تشکیل می شود و نه مراسم تقدیر از سیستم، ماشین و یا محصول!

روش، محصول و سیستم به سرعت کپی شده و مزیت خود را از دست می دهد. پدیدآورندگان آن هستند که همیشه تمایز را ایجاد کرده و به روز می نمایند. سرمایه گذاری برای یافتن و پرورش نیروی انسانی به عنوان مزیت رقابتی، مزیت رقابتی در مقابل رقبا را تداوم می بخشد.

رشد نیروی انسانی عالی، سازمان عالی نیز ایجاد خواهد کرد. البته یافتن و ساختن این مزیت رقابتی، کار سختی است.
 
استیو جابز می گوید، "اگر می خواهی نیروی انسانی عالی استخدام کنی و آنها را حفظ کنی باید به آنها اجازه بدهی که تصمیم بگیرند. باید اجازه بدهی که سیستم با ایده‌ها اداره شود نه با سلسله مراتب! بهترین ایده ها باید برنده باشند. در غیر اینصورت انسانهای خوب نمی مانند."